سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
تلاطم خاموش
درباره وبلاگ


شاید اگر امروز بشنوی که امام در صد کیلومتری است آرام نگیری و بدوی, ولی هنگامی که پخته شدی اگر هم بدانی امام در بیست متری توست جرأت رفتن نداری, که مبادا وجود تو, حضور تو, نگاه تو, حرکت دست و پای تو, بی حساب باشد و رنج امام...
چهارشنبه 89 شهریور 31 :: 10:0 عصر ::  نویسنده :

یا مجیب الدعوة المضطرین

در سینه ام غمی دوباره جان گرفته است

امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است

تا لحظه ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

لحظات چقدر سنگین اند ... زندگی که هیچ حتی نفس کشیدن هم دیگه دشوار شده...

در حیرتم... مبهوتم و سرگردان ...

داریم چه کار می کنیم...

فأین تذهبون؟؟؟....

و باز همون حدیثی که وجودم رو می سوزونه تو ذهنم مرور می شه ....

یتیم تر از یتیمی که پدر و مادرش را از دست می دهد یتیمی است که دستش از دامان امامش کوتاه می شود....

یا رسول الله !...

من همان یتیمم.... بابا بلد نیستم... عاشقی رو ... گدایی کردن رو... ضجه زدن رو .... بلد نیستم....

. . .

همیشه به خودم می گم خوش به حال عنوان بصری....

اونقدر در خونه امامش رفت تا آخر امام صادق(علیه السلام) بهش اذن ورود دادن.

ای بابا ما کجا و عشق و معرفت عنوان کجا...

یه چند روزی رفته بودم تبلیغ.... خدا اونجا یه چیزایی نشون داد و بهم فهموند که هیچی نیستم و فقط ادعام.. فقط ادعا...

حالم از خودم از ادعاهام ازین روزهایی که راحت گذشتن بهم می خوره...

امان از غفلت و امان از غفلت ار غفلت....

می خوام عاشق شوم....

اما...

قفس تن تنگ است برای عاشق بودن....

و

شهدا در همین قفس عاشق شدند و اوج گرفتند تا ملکوت....

....

یا ایها العزیز!.. مسنا و اهلنا الضر .. فأوف لنا الکیل و تصدق علینا...

....

صلوات عاشقانه...





موضوع مطلب :
جمعه 89 شهریور 5 :: 11:34 عصر ::  نویسنده :

این روزها اگه کمی کمتر شلوغ باشیم حتما صدای ناله کوفه را خواهیم شنید...

کوفه... نخلستانش... کوچه هایش.... یتیمانش....

کاش میشد اون چیزی که تو دلمه رو بگم....

باید که هر لحظه جان داد...

این چه درد و غربتی است که هنوز حرارتش تمام وجودم را می سوزاند...

علی.... علی.... علی.... علی....

وای.......

نمی تونم بفهمم.....

أنا و علی أبواء هذه ألأمة......

ماجرای یتیمی همیشه شیعیان......

و باز صدای مناجاتش در گوش جانم می پیچد و باز دلم را مجنون می کند و بی قرار....

ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند

اما...

نمی دانم اهل کدام شهریم که هنوز مهدی فاطمه تنهاست...

می ترسم

می ترسم از روزی که آینده گان همون نظری رو راجع به ما بدهند که اکنون به کوفیان می دهیم.....

دلم برای نهج البلاغه تنگ شده....

کاش می شد پای منبر مولا زانو زد نهج البلاغه را چشید.....

....




موضوع مطلب : امام علی, کوفه